پارساپارسا، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره

پارسا و خاطراتش

دوازدهمین ماهگرد و یک ساله شدن من

چه زود 12 ماه گذشت و من دوزاده ماهه و به عبارتی یک ساله شدم. انگار همین دیروز بیست آذر 98 بود که من دنیا اومده بودم و همه چه قدر خوشحال بودند. الان خیلی بزرگتر از اون وقت هام شدم. فعلا هفت تا دندون درآوردم، چهار تا بالا و سه تا پایین. همچنان فقط بابا و دد میگم. تعداد خواب ها کم ولی با مدت طولانی تر شده. با گرفتن چیزی می تونم بایستم. فعلا راه نیوفتادم و چهاردست و پا میرم این ور اون ور. آخرین عکس ماهگردم هم با خرمالوها برایم ساختند و منو لباس و شلوار جین و کراوات پوشوندند و با این خرمالوهای خوشمزه دوازده شکل عکس ماه گرد انداختم .البته با زحمت زیاد، چون دیگه اصلا یک جا بند نیستم. بعدش هم خواستم برم خرمالوها بردارم که بهم هلی کوپتر و هوا...
23 آذر 1399

دیدن برف پاییزی از پنجره اتاقم

اولین برف پاییزی تو ماه آذر شروع به باریدن گرفته و داره همه جارو سفیدپوش می کنه. من هم از پنجره اتاقم دارم به برف نگاه می کنم. البته پارسال هم برفو دیدم ولی یادم رفته. چه قدر برف و مناظرش زیباست. ...
23 آذر 1399

بازی با کتاب آشپزی مامانم

مامانم یک کتاب آشپزی هم داره که خوش نوشته. یک روز به من این کتاب آشپزی رو داد و منم با تعجب بررسیش می کردم. جدیدا به کتاب ورق زدن علاقمند شدم. یعنی مامان از این غذاهای خوشمزه برای منم درست می کنه. ...
23 آذر 1399